قربون ثنای عزیزم بشم که عزیز تر از اون چیزی تو این دنیا ندارم هستی مادر امروز خیلی ماه شده الهی فداش بشم یاد وقتی که به دنیا اومد افتادم روزی که به دنیا اومد بابا مجید ما رو با ماشین دوستش برد بیمارستان من و دو تا مامان جونا البته اونا از من بیشتر دست پاچه بودن همش نگران بودن چه بارون شدیدی اون روز اومد پا قدم دختره گلم بود ثنا خانوم خوشگلم خیلی دوستت دارم دومین مسافرت ثنا خانوم رفتیم چادگان البته فقط یه شب که ثنا خانوم عاشق شعله های اتش شد و همش بهش نگاه میکرد دیگه هواسش به مامانش نبود خوش گذشت البته توی ماشین ثنا خیلی خسته شده بود و برگشتنی همش غر میزد